7 ماهگی
ماهگیت مبارک. بوی بهشت می شنوم از صدای تو نازک تر از گل است گل گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هرچه گل ، نفس آشنای تو ...
چشمان معصوم یک کودک
در چشمان معصوم تو چه چیزیست که مرا این چنین پریشان میکند ؟! در من دلشوره ی فرداها در نگاه تو امیدی بی پایان آخر مگر می شود نازنینم شاید چون نمی دانی چه در انتظارتست چشمانت پر از نور ست یا اینگونه بی پروا میخندی ویا شاید چون هنوز غرق این قیل وقال نشده ای !!! . . . یا که شاید میپنداری که اینهمه حیرانی برای چه ؟؟؟. . . شایان عزیزم،پسر گلم امیدوارم همیشه چشمان معصوم و نگاه زیبایت را لبریز از شادی ببینم و مثل امروز لبریز ا...
روز پدر
پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . از طرف شایان واسه بابایی. ...
عشق دستمال کاغذی به اشک
عشق دستمال کاغذی به اشک 1 دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست! تو فقط دستمال باش! دستمال کاغذی، دلش شکست گوشهای کنار جعبهاش نشست گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد در تن سفید و نازکش دوید خونِ...
...
زندگی
شب آرامي بود مي روم در ايوان، تا بپرسم از خود زندگي يعني چه؟ مادرم سيني چايي در دست گل لبخندي چيد ،هديه اش داد به من خواهرم تكه ناني آورد ، آمد آنجا لب پاشويه نشست پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد شعر زيبايي خواند ، و مرا برد، به آرامش زيباي يقين :با خودم مي گفتم زندگي، راز بزرگي است كه در ما جاريست زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنيا جاريست زندگي ، آبتني كردن در اين رود است وقت رفتن به همان عرياني؛ كه به هنگام ورود آمده ايم دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي گردد؟ !!!هيچ زندگي ، وزن نگاهي است كه در خاطره ها مي ماند شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري شعله گرمي اميد تو را، ...
بدون عنوان
اومدم برای روی میز صبحانه گل بچینم... اخه مامانم هیچ وقت گل نمی ذاره... شما می دونید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه گفتین؟ ...
نویسنده :
مامان شایان بلا
8:53
به به ابمیوه
یک خبر تازه پسر گلم ، کلوچه مامانش از تاریخ 91/02/30 که 6 ماه و 10 روزش شد خوردن آمیوه واسش آزاد شد. اولین ابمیوه ای که خورد آب هویج بود اونقدر ذوق کرده بود و دهانش مزه میکرد که منو بابایی بیشتراز خودش لذت میبردیم. اینم عکس گل پسرم بعد از خوردن ابمیوه ...
نویسنده :
مامان شایان بلا
17:10